دیو باید بمیرد داستان مردی است که در اضطراب انتقام به سر می برد. پسر او توسط فردی ناشناس در یک سانحه رانندگی کشته شده و او که خود نویسنده آثار جنایی است سعی دارد مجرم را بیابد. در جریان این جست وجو، راوی خاطرات هر روز خود را مکتوب می کند. حس انتقام در همان بدو امر به گونه ای برجسته می شود که گویی راوی پیش از آنکه قتلی مرتکب شود، قاتل است. مرد، مجرم را می یابد، اما پیش از آنکه انتقام بگیرد، مجرم به او می گوید که دفترچه خاطرات را برای وکلایش ارسال کرده است تا اگر به قتل برسد، قاتل به دام بیفتد. مرد از کشتن مجرم منصرف می شود، اما چند روز بعد خبر قتل او در سراسر شهر می پیچد. حالا تمام اسناد و مدارک علیه اوست و همه فکر می کنند که او قاتل است.