این کتاب به بررسی تئاتر ایران در سال های بین ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۴ می پردازد. یعنی مصادف با انقلاب مشروطیت و همچنین حضور رسمی هنر تئاتر در ایران. این تقارن موجب شده است که از نظریه ای استفاده شود که ساز و کار ارتباط میان صحنۀ اجتماع و صحنۀ اجتماع و صحنۀ تئاتر را افشاء کند. نظریۀ تئاترکراسی که از دریچۀ تئاتر، رهایی بخشی دموکراتیک را جست و جو می کند، مبانی نظری تحقیق را فراهم می آورد. با تکیه به این مبانی داده های تاریخی سامانی پیدا می کنند که از سویی حاکی از نقش خطیر هنر تئاتر در تغییر صحنۀ جامعه برای حضور اقلیت های اجتماعی و پیوند استوار آن با نهادهای خود جوش دموکراتیک است از سوی دیگر خصلت تئاتری حرکت های سیاسی نظیر انقلاب مشروطه یا شورش ها و حتی سرکوب آن ها را نشان می دهد. همچنین بر اساس مبانی نظری پژوهش سیاست ناب را دگرگونی در توزیع حس پذیری رقم می زند و این حرکت مقاومت پلیس را که خواستار حفظ توزیع حس پذیری موجود است بر می انگیزد. بر این اساس تئاتر مشروطه که در کار اخلال این توزیع است با مقاومت ضد تئاتری مواجه می شود. صرف نظر از این که داده های تاریخی نظیر آتش سوزی تئاترها این امر را تأیید می کند. این تقابل باعث می شود که شکلهای متفاوت تئاتری نیز دیده شوند که تهی از بنیان برافکنی و خواستار حفظ وضع موجود هستند. تبلور این مسئله به خصوص در بسیاری از نمایشنامه های این عصر دیده می شود. اما پژوهش حاضر تمرکز خود را روی نمایشنامه نویسی-میرزاده عشقی-می گذارد که خصلت انقلابی تئاتر را در آثار خود پیوسته حفظ می کند و در واپسین اثر خود به کمال می رساند. رساله در نهایت از حاصل فعالیت نظریۀ خود و جایگاه آن می پرسد و پاسخ را در حوزۀ مطالعات مشروطه و رهیافتی می بیند که با به کارگیری آموزۀ «آموزگار و دانش آموز ناآگاه» و نیز الویت بداهه پردازی بر تأمل در پیش گرفته است. در این رهیافت با طرد دو کلاف انحراف مشروطه و اندیشه محوری، پدیده های فرهنگی نظیر تئاتر تبارشناسی می شوند و در این مسیر ضمن حفظ چشم انداز تاریخی، می توان مدلی برای وضعیت امروز استخراج کرد.