ویکتور ماری هوگو (۱۸۸۵- ۱۸۰۲)، نویسنده شاهکارهای کوتاه (چهار داستان) است. این کتاب سرگذشت محکوم به اعدامی است که آخرین خاطرات خود و نظریاتش «نسبت به محکومین، مذاکره با کشیش، وکیل، مستحفظین و زندانیان» در آن منعکس شده. در حقیقت ویکتور هوگو این داستان را به خاطر مخالفتش «با اجرای حکم اعدام» نوشته است. در اینجا عنوان نامه ها تمام خطاب به «ماری» زن محکوم است. داستان «کلود ولگرد»، سرگذشت کارگر فقیری است که به اتّفاق معشوقه اش و بچّۀ او در پاریس زندگی می کند. «کلود» مردی کاری، لایق، قابل و باهوش است که بر اثر تربیت غلط اجتماعی، فاسد و مهمل شده است. از طرف دیگر، طبیعت استعداد بسیاری را در وی به ودیعه نهاه است. در زمستانی «کلود» بر اثر سرما و نداشتن غذا و فشار گرسنگی زن و بچّه، به دزدی دست می زند و سر از زندان مرکزی «کلرود» در می آورد. او در آن جا بر اثر اتّفاقاتی مرتکب قتل و محکوم به مرگ با گیوتین می شود. داستان، با هدف نشان دادن موهبت ها و استعدادهایی که طبیعت در انسان به ودیعه گذاشته و اجتماع آن را به فساد می کشد، به نگارش در آمده است.