این کتاب، بیست و چهارمین داستان از مجموعه ((تجربه های کوتاه)) است. ((چرت بعدازظهر))، خاطرات سگی است به نام ((ببر)) که از کودکی اش چیزی به خاطر نمی آورد .او ده پیش از این توسط مردی خیابان گرد دزیده شده، و طی این مدت ماجراهای گوناگونی را با صاحبش سپری کرده است .داستان از زبان سگ روایت می شود و گوشه هایی از حس همدردی را میان آن دو آشکار می سازد .آنان از کنار خیابان یا پارک ها عبور می کنند، از دست پلیس ها می گریزند و به گرسنگی، سرما و بی خانمانی دچارند. سگ درباره اربابش می گوید :((مردم به او اعتنای سگ هم نمی کنند .پول را به من می دهند نه به او .از این بشر دوپا سر در نیاوردم .تنها چیزی که می دانم این است که آن ها سه دسته اند :مهربان، مردم آزار و بی تفاوت)).