وودی آلن در عین خوش قلبی دست و پا چلفتی، بی عرضه و عصبی است- با لکنت سخن می گوید و مدام در حال نق زدن است. در مواقع نادری که شاید دختری پشت دری منتظر او باشد، می دانیم که آلن نمی تواند وارد شود؛ زیرا دستگیره ی در در دستش جا می ماند. در گذر سال ها این پرسونا به تدریج تغییر کرده و زندگی سرشار از تجربه ای را پشت سر گذاشته، اما همچنان از مرگ و ناتوانی در هراس است.این پرسونا ضعف ها و نقایص بشری را باز می تاباند و درون مان را بر ما آشکار می سازد. آلن از همان ابتدا به طرح پرسش هایی اساسی پرداخت؛ پرسش درباره ی مرگ و زندگی، درباره ی خوشبختی و ناامیدی، و درباره ی به دست آوردن و از دست دادن عشق.