اصلاحات ارضی ایران که توسط دولت شاه بین سالهای 1962 و 1971 انجام شد، یکی از بلندپروازانه ترین اقدامات در تاریخ مدرن خاورمیانه بود. با این حال، کمتر از موفقیت آماری آشکارش، دستاوردهای واقعی برنامه، از نظر منافع مثبت برای دهقانان، ناچیز بود. بعدها، نارضایتی گسترده هزاران روستای ایرانی منجر به سقوط شاه شد. تحلیل اریک هوگلند در اولین مطالعه ی عمده در مورد تأثیرات این برنامه ی کاملا تبلیغاتی نشان می دهد که انگیزه های اصلی در پس اصلاحات ارضی سیاسی بوده است. دولت مرکزی در تلاش برای جانشینی اقتدار تقریبا مطلق طبقه مالک بر روستاها، امیدوار بود که اختیارات خود را در سراسر روستاهای ایران گسترش دهد. در حالی که حکومت پهلوی به این هدف دست یافت، ناکامی آن در اجرای اصلاحات ساختاری موثر، یک مسئولیت بلندمدت بود. هوگلند که در سراسر دهه 1970 در روستاهای ایران تحقیقات میدانی انجام داد و شاهد وقوع انقلاب از یک روستای کوچک بود، شرح دقیقی از توسعه ی اصلاحات ارضی و تأثیرات آن بر گروه های اصلی درگیر ارائه می دهد: مالکان، دهقانان، مقامات محلی، بازرگانان، و دلالان. او نشان می دهد که چگونه ادامه ی فقر در روستاها باعث مهاجرت هزاران دهقان به شهرها شد و در نتیجه کمبود شدید کارگران کشاورزی و عرضه بیش از حد نیروی کار غیر ماهر شهری به وجود آمد. هنگامی که حکومت شاه در سال 1978 با مخالفان تودهای در شهرها مواجه شد، نه تنها جمعیت روستایی سرخورده از رژیم حمایت نکردند، بلکه هزاران روستایی در تظاهراتی شرکت کردند که فروپاشی سلطنت را تسریع کرد.