اگر روزی از جلوی ویترین یک مغازه ی اسباب بازی فروشی رد شدید و یکی از آن عروسک ها یا ماشین های کنترلی هوش و حواستان را برد، چه کار می کنید؟ از مامان و بابا می خواهید آن اسباب بازی را برایتان بخرد؟ خودتان پولش را دارید؟ پول ندارید، ولی ایده ای دارید که می توانید به کمک آن پول درآورید؟ اگر از بین این راه ها، راه سوم را انتخاب کنید و برای راه اندازی ایده ی خوبتان هم به پول احتیاج داشته باشید، چه؟ آن وقت چه کار می کنید؟ بی خیال همه چیز می شوید یا مثل ایزابل از راه و رسم بزرگ تر ها کمک می گیرید؟ ایزابل دوستانش را راضی کرد تا در ایده ی او سرمایه گذاری کنند و به آنها گفت با این کار، یا پولشان را از دست می دهند و ضرر می کنند، یا پول بیشتری گیرشان می آید و سود می کنند. بزرگ تر ها هم از این قرارها بین خودشان می گذراند و به آن می گویند "سرمایه گذاری در بازار سهام".