این کتاب به قلم " آذرتاش آذر نوش" به نگارش در آمده است که نسبت به آگاهی باستانی و امروزه فراموش شده ما واکنش نشان می دهد. آگاهی های ما درباره ی ایران، ایرانی، ایرانیت و نیز درباره ی فارسی دری در سده های نخست اسلام هنوز مه آلود و ازهم گسیخته است. از روند عمومی تاریخ و مسکن گزیدن عرب ها در ایران آگاهیم، اما درست نمی دانیم جامعه ی عرب نژاد تازی زبان چگونه با توده ی ایرانیان فارس زبان رابطه برقرار می کرد، چگونه دسته های بی شمار عرب در جامعه ی ایران تحلیل رفتند، چرا زبان عربی، با همه ی توانمندی های دینی و ادبی و علمی و سیاسی، نتوانست جای زبان فارسی را بگیرد، فارسی کجا بود و پیش از آن که سربرکشد چرا دیرزمانی در تاریکی پایید. کی و کجا به نگارش درآمد و چگونه زبان رسمی ایران شد، این زبان نوپا که پشتوانه ای بس کهن داشت چگونه می توانست زبان نیرومند و مقدس عربی را در کنار خود تحمل کند، یا چه شد که عربی فراگیر، اندک اندک دامن درمی کشید تا زبان رقیب، همه جا پا بگیرد و عربی را در حوزه ی دین و دانش محدود سازد؟ در این کتاب مولف در پی طرح پرسش های بنیادین درباره ی زبان فارسی به عنوان مهم ترین گنجینه و سرچشمه ی هویت ایرانی و آغاز پژوهشی شایسته تر یا پاسخ به این پرسش ها و دامن زدن به استمرار چنین پژوهش هایی است.