یک سال از مرگ غم انگیز برادر رین، «گاتری» میگذرد. هیچکس نمیداند که مقصر اصلی مرگ گاتری، خود رین است. رین میداند که این راز، تا ابد پنهان نمیماند. همه چیز در زندگی رین ناگهان عوض شده است و او باید با این موضوع کنار بیاید. مادرش پیشنهاد می دهد که از ورمونت به نیویورک نقل مکان کنند. رین موافقت میکند، اما هیچ تصوری از زندگی در یک شهر شلوغ و بزرگ ندارد و نمیداند که گذراندن زندگی در نیویورک اصلا ساده نیست. در سالگرد مرگ گاتری، پدر و مادر رین بیش از همیشه با یکدیگر جروبحث دارند و رین باید خانوادهاش را کنار یک دیگر نگه دارد. همچنین رازش را در اعماق قلبش.