«ایستادن روبه روی عقربه های کج» رمان زمان است؛ رمانی درباره ی ادغام آینده و گذشته. این که آینده در گذشته جریان دارد و گذشته پس از آینده می آید. بن مایه ی اصلی رمان جمله ای است که یکی از شخصیت ها می گوید: «آینده همون گذشته است». رمان درباره ی مفهوم زمان است و درهم آمیختگی آن با خواب چرا که حقیقت و اصالت زمان در خواب پیدا می شود و این گونه است که زندگی شخصیت اصلی داستان و خانواده اش در سیزده بخش و در پوسته ای از زمان که به دور یک استوانه پیچیده شده است بیان می شود. رمان در ذهن شخصیت اصلی روایت می شود در ذهنی که دچار فروپاشی شده و فرورفتن در چاله ی زمان پریشانش کرده است به همین دلیل است که شخصیت اصلی دائما روایت خودش را از زندگی جعل می کند و دوباره می سازد...