اشلی و رایان دوقلو هستند و هردو عاشق کوه و اسکی. آن ها به کوهی پربرف می روند تا اسکی کنند، اما مادر و پدرشان را گم می کنند و بعد گرفتار بهمن می شوند. وقتی با تلاش بسیار خودشان را از زیر انبوه برف نجات می دهند، می فهمند که در دره ای عمیق و تنگ کاملا تنها هستند. روز رو به پایان است و آن دو مجروح، گرسنه و سرمازده اند. از گروه نجات نیز خبری نیست. آن ها باید آتش روشن کنند و برای خودشان سرپناه درست کنند و شب را به صبح برسانند. البته خوب می دانند در این کوهستان خرس های گریزلی و ولورین های وحشتناک نیز زندگی می کنند. این خواهر و برادر باید خودشان را به جاده ی اصلی برسانند تا نجات پیدا کنند و بدتر از همه آنکه چوب های اسکی شان را هم گم کرده اند. راه رفتن روی برف، بدون چوب اسکی تقریبا محال است…