این کتاب روایتگر ماجرایی است که از شرایط حاکم بر دوران کودکی افراد و تاثیری که بر آینده شان می گذارد حکایت دارد، از عادت هایی که یک شخصیت و در نهایت یک جامعه را شکل می دهند و از باورهایی که موجب سستی و تنبلی افراد یک جامعه و یا برعکس سخت کوشی و اراده آن ها می گردند. آوا شخصیت اصلی داستان است که از زندگی خود می گوید؛ او ماجرا را از زمانی پس از وقوع تصادفی سخت آغاز می کند، در حالی که به شدت آسیب دیده و می تواند بدن بی جان و نحیف خود را ببیند. در همین گیر و دار گرفتار شدن به درد جسمانی و فرو رفتن در خلائی رخوت آور است که خاطرات گذشته برایش زنده می شود. خاطراتی از ماجون، محله نظام آباد، ظلمی که پدرش در حق او و سهیل کرد و نه تنها آن ها را از مال و ثروتی که حق شان بود دور انداخت بلکه با عمل نسنجیده اش جان مادرشان را هم گرفت و اما بالاتر از همه خاطرات مهرداد، پسر جوان درس خوانده ای که همیشه هوای آن ها را داشت و آتش عشقش برای آوا زبانه می کشید، عشقی که از نگاه دختر مانعی بزرگ سر راهش بود! سدی به بلندی فقر و نگرانی برای آینده. هرچند اصل ماجرا پیرامون آوا جریان دارد و از زبان او حکایت می شود اما در این میان بخش هایی از ماجرا را از زبان دیگر افرادی که سرنوشتشان به گونه ای با آوا گره خورده می خوانیم تا دیدی همه جانبه از آن چه که به وقوع می پیوندد به دست آوریم.