بابا و مامان بن پایشان را توی یک کفش کرده اند که پسر شاخ شمشادشان ستاره ی آکروبات بازی شود. مرغ بن هم که یک پا دارد و خواب و خوراکش فقط و فقط لوله کشی است. بن جمعه شب ها را باید پیش مادربزرگش بماند... مادربزرگ هلاک کلم و بازی اسکرابل است. بن فکر می کند مادر بزرگش خیلی حوصله سربر است و همین که خانه اش را از دور می بیند دلش می خواهد تخته گاز سر به بیابان بگذارد. یک روز بن در آشپزخانه ی مادربزرگ در به در دنبال بیسکویت است تا شاید از سوپ کلم او جان سالم به در ببرد که... بله، او به راز بزرگی پی می برد که آغاز ماجراجویی های عجیب و غریب بن است.