نکته کلیدی و محوری قیصر در کتاب حاضر طرح این نکته است که آیا شعر نوعی بازگشت به کودکی ست؟ قیصر این سوال را در حالی طرح می کند که باور دارد ارائه تعریفی واحد و کامل از شعر که همگان آن را بپذیرند، میسر نیست: « اگرچه می دانیم شعر روحی است سرکش و وحشی که به سادگی تن به بوته تنگ آزمایش نمی دهد، و دریایی است کران ناپدید و کناره ناپذیر که در لوله ی تنگ آزمایش نمی گنجد... قصد ما در اینجا پرداختن به نظریه ها یا نظریه پردازی درباره شعر و هنر نیست، بلکه تنها می خواهیم بدانیم آیا می توانیم از دستاوردهای روشنگرانه روان شناسی، پرتویی بر محدوده ی نامحدود و نامعلوم ذهن شاعر بیفکنیم، بی آنکه دست و پای خویش، یا پروبال شعر را در چهارچوب نظریه ای خاص ببندیم. نویسنده با اذعان بر اینکه تحقیق علمی و عینی در شعر، اگرنه محال که امری بسیار دشوار است، کوشیده با برقراری چنین معادله ای، از دستاوردهای علمی، برای تجزیه و تحلیل طرف دیگر یعنی کودکی استفاده کرده و از رهگذر این معادله برای شناخت بهتر شعر مدد بگیرد و به تعبیر خود «چراغی را که در خانه کودکی روشن شده است به وسیله آیینه ای به خانه تاریک شعر بتابانیم.»