رمان با یک نامه آغاز می شود. نامه ای از اسماعیل به دوستی درباره ی دوست دیگری که خودش را کشته و وصیت کرده چیزی را به دست لیلا حاتمی برسانند. مردی که در گذشته ای دور پنهان شده و با این روند به تدریج پای آدم هایی میان می آید که هر کدام به نحوی به ماجرا ارتباط دارند. رمان سعید محسنی قصه گوست و پیش رونده. مکثی ندارد و مدام در حال ارجاع است به وقایع امروز ما و تأثیرش بر سرگذشت قهرمان ها. او تبحر خاصی در کنار هم گذاشتن شخصیت های فرعی ای دارد که اصلا گمان نمی رود در داستان نقشی داشته باشند و در نهایت این مرگ است که موتور محرک رمان او می شود. مرگی که در ابتدا چونان یک خبر کم ارزش به حساب می آید و بعد بسیاری را درگیر چیستی خود می کند .