در این کتاب ویلیام گلاسر با هوشمندی نظریه کنترل خود را با نظریه ادواردز دمینگ تلفیق می کند تا توضیج دهد که کیفیت در واقع چیست و مدیران برای دستیابی به آن باید چه کارهایی انجام دهند. او توضیح می دهد که در حالی که بسیاری از مدیران آمریکایی به خوبی می دانند که سهم بازار را برای رقابت با بازار خارجی از دست می دهند ، به ویژه در رقابت با شرکت های ژاپنی که نظریه های دکتر دمینگ را پذیرفته اند ، اما به نظر می رسد آنها قادر به اجرای این همین ایده ها در ایالات متحده نیستند. این امر به این دلیل است که آنها طبق قضاوت خودشان تلاش می کنند تا بر کارکنانشان ریاست کنند و آنها را به انجام کاری انجام وادارند که خودشان نمی خواهند. در حالی که کارکنان ناراضی ای که این چنین بر آنها ریاست می شود کار را با کیفیتی را که لازم است تا آن شرکت بتواند در رقابت پیروز شود انجام نمی دهند. گلاسر آنچه دمینگ نتوانسته است آموزش دهد را آموزش می دهد. برای دستیابی به کیفیت ، مدیران باید از قضاوت عامیانه خود دست بردارند و تئوری کنترل را جایگزین آن کنند تا بتوانند تمرین روش جدیدی برای مدیریت را آغاز کنند مدیریت- هدایت نام دارد. تنها کارکنانی که با این شیوه مدیریت می شوند بطور مداوم کار را با کیفیت لازم و درخور انجام می دهند. اگر بسیاری از مشکلات اقتصادی فعلی ما مبتنی بر این واقعیت باشد که ما به اندازه کافی از کالاهای خودمان خریداری نمی کنیم ، مدیریت کارکنان به گونه ای که آنها کارها را کیفیت انجام دهند ، تنها پاسخ به این مشکل است.