هگل و حلقه ی همراه او (شلینگ و هولدرلین)، در ینا، در آغاز جوانی و تحصیل در دانشگاه، از دغدغه ی ارتباط سه گانه ی خدا، انسان و جهان فارغ نبودند و به ویژه آن چه این دغدغه را به اوج می رساند چندپارگی جامعه ی بشری و جهان اجتماعی بود: انزوای انسان که در جامعه ی مدرن چون کاهی دستخوش امواج رقابت و خودمداری است؛ آرزوی خویشتن تقسیم شده ی بشر برای رسیدن به کلیت؛ از خودبیگانگی، بیگانگی با جامعه و با طبیعت؛ تنهایی و بی تکیه گاهی در جامعه ای که بر فردگرایی استوار است. و این همه نشان می دهد که نمی توان فلسفه ی هگل را از آرای دینی او جدا کرد. بـدون هـگل اندیشـه ی مـدرن تصـورناپـذیر است: سلـسله ی درازآهنگی از متفکران و فیلسوفان طراز اول اندیشه های خود را زیر سایه ی فلسفه ی او پرورده اند، از اندیشه ورانی چون فویرباخ، مارکس و مرلوپونتی تا کیرکه گور و نیچه.