سال تحصیلی تمام شده و تابستان در آتلانتا شروع شده است. آسمان آبی است، خورشید سوزان می درخشد و روزهای پیش رو آبستن احتمالات مختلفی هستند. اما لیا احساس سردرگمی دارد. او از همان بعد از ظهر کذایی یک سال پیش که آن اتفاق وحشتناک افتاد اینگونه است. از آن روز به بعد والدین او دوری گزیده، دوستانش فاصله گرفته و لیا هم سرگردان و تنها شد. سپس لیا با جسپر ملاقات می کند؛ جسپر با هر کسی که تا حالا می شناخته فرق دارد. لیا چیزهای اسرارآمیز و حتی جادویی درباره ی جسپر حس می کند و همچنین کشف می نماید که او هم مثل خودش سرگردان است. آن دو با هم جایی مخصوص خودشان پیدا می کنند، مخفی گاهی در خلوت ترین مکان های آتلانتا، دور از والدین خود ومشکلاتشان، جایی که فقط خودشان می توانند پیدایش کنند و فقط به آن ها تعلق دارد. اما همچنانکه "تابستان با جسپر" و روزهای جادویی اش می گذرد، واقعیت های تاریک زندگی آنان بار دیگر خودنمایی می کند و این بار لیا و جسپر باید عیار دوستی شان را بسنجند و ببیند که آیا رفاقت آن ها می تواند آنان را از چنگال مشکلات نجات بدهد یا خیر. "تابستان با جسپر" اثری فراموش نشدنی از "لورل اسنایدر" است که نشان می دهد دوستی و رفاقت حقیقی چگونه غیرممکن ها را ممکن می کند. "لورل اسنایدر" با قلم فوق العاده ی خود، اثری درباره ی مسائل مهمی همچون اندوه و مرگ و بدرفتاری به رشته ی تحریر در آورده که "تابستان با جسپر" را به داستانی استثنایی و واجب برای کتابخانه ی نوجوانان تبدیل کرده است.