در این رمان، سربازرس مگره از دو روز پیش تنها بوده و همسرش برای مراقبت از خواهر بیمار خود به آلزاس رفته؛ مگره هم عادت به زندگی مجردی ندارد. او نمی خواهد شب را در آپارتمان ساکت و خاموشش تنها بماند، و مایل نیست به دعوت همکارش به خانه او برود. قدم زنان به سینما رفته و آخر شب تازه به خانه آمده که تلفن زنگ زده و خبر ناگواری را به سربازرس می دهند: بازرس ژانویه (افسر تحت فرمان مگره) به ضرب گلوله به شدت مجروح شده است. در ادامه داستان،سربازرس به صحنه سوء قصد می رود؛ کوچه لومون، محله ای که با آپارتمان ها و اتاق های اجاره ای اش، منظره ای شهرستانی دارد. سربازرس چمدان خود را می بندد و تصمیم می گیرد در ساختمانی اقامت کند که متعلق به دوشیزه کلمان است: زنی چهل و پنج ساله، چاق و مهربان. بازرس ژانویه در تعقیب سارق جوانی که مستأجر آن ساختمان بوده، محل را زیر داشته که هدف گلوله قرار گرفت. سربازرس یکایک مستاجران ساختمان را به شیوه خودش بازجویی می کند و دیری نمی گذرد که سربازرس، پولوس جوان، همان سارق تحت تعقیب، را از زیر تختخواب خانم کلمان بیرون می آورد. همین اتفاق سرآغاز ماجراست.