در این رمان با دختر نوجوانی به نام ریحانه روبرو هستیم که وقایع پیرامونش را در یادداشت هایی خطاب به پدرش بازگو می کند. او در سفری ناخواسته همراه با پدر و مادرش به یک روستای مرزی می رسد. گذشته پرتلاطم و ماجراهایی که بزرگترها به وجود آورده اند، زندگی او را تحت الشعاع قرار داده و او ناگهان خودش را در روستا تنها می بیند. ریحانه برای خلاصی از تنهایی و ترس، شروع به نوشتن می کند و هرچه را بر او می گذرد در نامه هایی خطاب به پدرش می نویسد. شب ها در نوشته هایش رد اتفاق ها را دنبال می کند و روزها جستجوی پدر را از سر می گیرد. «ریحانه دختر نرگس» موضوع مهاجرت اجباری و تنهایی و ناگزیری دختران را در میان بازی های بزرگان دستمایه داستان قرار داده است.