کارل تئودور یاسپرس روانپزشک و فیلسوف آلمانی-سوئیسی بود که تأثیر زیادی بر الهیات، روانپزشکی و فلسفه مدرن داشت. یاسپرس پس از آموزش و تمرین در روانپزشکی به تحقیق فلسفی روی آورد و تلاش کرد تا یک سیستم فلسفی بدیع را کشف کند. او اغلب به عنوان یکی از نمایندگان اصلی اگزیستانسیالیسم در آلمان تلقی می شد، اگرچه او این برچسب را نمی پذیرفت. نارضایتی یاسپرس از درک عمومی بیماری روانی باعث شد که او هم معیارهای تشخیصی و هم روش های روانپزشکی بالینی را زیر سوال ببرد. او مقاله ای را در سال 1910 منتشر کرد که در آن به این مشکل پرداخت که آیا پارانویا جنبه ای از شخصیت است یا نتیجه تغییرات بیولوژیکی. اگرچه این مقاله ایده های جدیدی را مطرح نکرد، اما این مقاله یک روش مطالعه نسبتا غیرمعمول را حداقل بر اساس هنجارهای رایج در آن زمان معرفی کرد. بر خلاف فروید، یاسپرس بیماران را به طور مفصل مورد مطالعه قرار داد و اطلاعات بیوگرافی در مورد بیماران و همچنین یادداشت هایی در مورد احساس خود بیماران در مورد علائم آنها ارائه داد. این روش به عنوان روش بیوگرافی شناخته شده است و اکنون پایه اصلی عملکرد روانپزشکی و بالاتر از همه روان درمانی را تشکیل می دهد. اکثر مفسران یاسپرس را با فلسفه اگزیستانسیالیسم مرتبط می دانند، تا حدی به این دلیل که او عمدتا از ریشه های اگزیستانسیالیستی نیچه و کی یرکگور استفاده می کند، و تا حدی به این دلیل که مضمون آزادی فردی در آثار او نفوذ می کند. یاسپرس با شروع علم مدرن و تجربهگرایی اشاره میکند که وقتی واقعیت را زیر سوال میبریم، با مرزهایی روبرو میشویم که روش تجربی (یا علمی) به سادگی نمیتواند از آنها فراتر رود. در این مرحله، فرد با یک انتخاب روبرو می شود: غرق شدن در ناامیدی و تسلیم شدن، یا جهش ایمان به سمت چیزی که یاسپرس آن را متعالی می نامد. در انجام این جهش، افراد با آزادی بی حد و حصر خود که یاسپرس آن را اگزیستنز می نامد مواجه می شوند و در نهایت می توانند وجود اصیل را تجربه کنند. تعالی (در آثار بعدی با اصطلاح فراگیر همراه شده است) برای یاسپرس چیزی است که فراتر از جهان زمان و مکان وجود دارد. فرمول یاسپرس از تعالی به عنوان عدم عینیت نهایی (یا نیستی) بسیاری از فیلسوفان را به این استدلال سوق داده است که در نهایت، یاسپرس یک مونیست شد، اگرچه خود یاسپرس پیوسته بر لزوم تشخیص اعتبار مفاهیم سوبژکتیویته و مفاهیم تأکید میکرد.