یک فروشنده دوره گرد هدایای کم ارزش! با وجود این آن قدر دل و جرئت داشته که یک بیمه عمر تنظیم کند و پنج سال تمام حق بیمه اش را بدهد! مگره تقریبا نسبت به این مرد احساساتی می شد و دیدن قیافه به هم ریخته مرد مرده او را آشفته و مجذوب می کرد و در عین حال در ذوقش می زد. آیا با وجود آنکه این زن به خاطر شرایط و وضع مالی حقیرانه اش به او سرکوفت می زده، باز هم زنش را دوست داشته؟ چه خانواده عجیبی! زندگی عجیب! آیا درست در یک لحظه، علی رغم همه این حرف ها، متوجه بارقه ای از عاطفه واقعی در مادام گاله نشده بود؟ باید پذیرفت که این زن روی ناپیدای سکه بود. وقتی با او رو در رو می شد، تمام بود، همان زن ناخوشایند و متظاهر طبقه متوسط می شد که مگره در همان اولین دیدارش شناخته بود: خواهر واقعی فرانسواز؛