مرد بیست و چند انگشتی مجموعه ای از پنج داستان کوتاه است که واقع گرایانه آغاز می شوند و هرچه داستان پیش تر می رود بیشتر از فضای واقعی ابتدای آن فاصله می گیرند و در نهایت خواننده را در وضعیتی قرار می دهند که چندان برایش آشنا نیست. داستان اول ، «مرد بیست چند انگشتی» ، از مطب پزشک متخصصی آغاز می شود که شخصیت اصلی برای کمردردش به او مراجعه کرده اما در نهایت با پریشانی ای در توانایی او برای کاربرد اعداد به پایان می رسد. «مرد نقاش» داستان مردی است که کم کم، به خاطر توانایی که خود از آن بی خبر بوده است، چیزهایی که برایش عزیز است را از دست می دهد و «مردی که موش..» هم داستان مردی است که قربانی توانایی فوق بشری خود و استفاده نامشروعش از آن می شود. «بی گناه» داستان مردی است که با اکراه می پذیرد در پروژه ای که قرار است نتیجه اش نجات اخلاقی بشر باشد شرکت کند و در نهایت همین مشارکت است که او را نیز در ردیف گناه کاران در می آورد. آخرین داستان ، «قصه گو»، هم داستان مردی است که چون خد کنترل زندگی و اطرافیانش را به دست می گیرد هر آن چه برایش عزیز است را از دست می دهد.