آهنگساز معروف، متین رامش، پس از ترک خانواده و نه سال زندگی در خارج از کشور در پی پیدا کردن رد و نشانی از گذشته و جدا کردن فکر خسته و مریضش از آن به ایران می آید و با دختری آشنا می شود که شباهت بسیاری با مادر مرحومش دارد. مادری که سال ها پیش با گریه های هر شب خود، دل شکستگی دائمش و نهایتا مرگ اتفاقی اش، زندگی پسرش را جهنم کرد. او این روزهای سخت ماندن در ایران را که با خاطرات تلخ گذشته عجین شده اند، در کنار دوست و همراه چندین و چندساله ی خود، شایان، می گذراند. این درحالی است خواهر شایان و همبازی بچگی هایش، شایلین، که اکنون در آستانه ازدواج با احسان قرار دارد، پس از شنیدن برگشت متین کاملا عوض شده و دوباره در رویای عاشقی با او سیر می کند. متین که پس از دریافت ایمیل های متعدد از پدر محیا به ایران آمده است، حالا هرچقدر که سراغش را می گیرد خبری از او دریافت نمی کند، بنابراین تنها راه دیدار با فرهاد فتوحی را در برقراری ارتباط با محیا می داند؛ اما محیا دختری است بسیار سرسخت که به سادگی با کسی هم کلام نمی شود و این ویژگی اش دل متین را که سال ها از کینه لبریز شده است، با طعم شیرین عشق آشنا می کند.