هرچند در ادبیات عامیانۀ ایران کلاغ اغلب به خبرچینی شهره است و ضربالمثل «یک کلاغ چهل کلاغ کردن» ناظر بر همین صفت او است، مردم بر این باورند که قارقار کلاغ از چیزی خبر میدهد؛ بنابراین به امید آنکه خبری خوش داشته باشد، مقداری گندم یا جو جلوی کلاغ میریزند و این شعر را زمزمه میکنند: «خوشخبری یه بار دیگه؛ بدخبری جایی دیگه» و معتقدند اگر کلاغ روی دیوار کسی آواز بخواند، به صاحبخانه خبری خوش میرسد. همچنین، مردم نواحی مختلف ایران قارقار کلاغ را نشانۀ رسیدن باران و رحمت الهی و آمدن کلاغ به خانه و نشستنش بر حیاط را نشانۀ برکت و فراوانی و نعمت میدانند. در ضربالمثلهای فارسی، خصلت پیشگویی و غیبدانی کلاغ نیز برجسته است؛ برای مثال «کلاغ که صبح زود قارقار کند، خبر از راه دور میرسد و یا مسافر میآید. در این هنگام باید بگویند: خوشخبر باشی.» بر اساس همین ویژگی غیبگویی و پیشگویی، کلاغ در داستانها نقش قصهگویی را برعهده دارد و در پایان داستانهای کودکانه گفته میشود: «قصۀ ما بهسر رسید، کلاغه به خونش نرسید». در آیینها و باورهای گیلکی، شنیدن صدای کلاغ روی درخت خانه را برای صاحبخانه خوشیمن میدانند و مردم سیرجان خطاب به کلاغ میگویند «خیره خبر، بالت رنگین، چنگت شیرین.» عبارت «ریخته شدن فضلۀ کلاغ روی دست کسی» هم کنایه از به دست افتادن زر سفید و دسترسی آسان به پول و ثروت است. در باور عامه، اگر بر سر راه شکارچی کلاغی بخواند، اعتقاد بر این است که شکارچی با دست پر از شکار برمیگردد. این پرنده در کنار نقشهای مثبت در فرهنگ عامه، نقشهای منفی نیز دارد؛ از جمله گفته میشود «اگر کلاغها در شب بهصورت دستهجمعی قارقار کنند برای شاه خوب نیست و شاه میمیرد.» و در برخی مناطق ایران با شنیدن صدای قارقار کلاغ، صدقه میدهند و اگر سفری در پیش دارند، آن را به تعویق میاندازند. دربارۀ دلنشین نبودن صوت کلاغ، کنایاتی شکل گرفته است؛ برای نمونه در میان مردم گیلان کنایهای برای بیهودگی و بیمعنایی سخن و کلام رایج است «به کلاغ گفتند: حرف بزن. گفت: قارقار».