روزی روزگاری یک خرگوش بین دسته ای از گرگ ها گیر افتاده بود، آن هم گرگ های گرسنه. خرگوش که می دانست اگر کاری نکند یک لقمه چپ گرگ ها می شود شروع کرد به فکر کردن و سپس گفت دست نگه دارید قبل از اینکه مرا بخورید بهتر است رقص مرا ببینید. به نظر شما نقشه خرگوش چیست؟ خرگوش چگونه می خواهد با رقصیدن از دست گرگ ها فرار کند؟ آیا او موفق می شود فرار کند؟ این کتاب از مجموعه قصه های روزی روزگاری گرگی است داستان ها مستقل از یکدیگر هستند و آن ها را نویسندگان مختلفی از کشورهای مختلف نوشته اند. اما یک چیزی در همه آن ها مشترک است و آن هم این است که حداقل در همه این داستان یک گرگ وجود دارد. گرگ باهوش، گرگ قوی، گرگ خوش تیپ و … این قصه بر اساس یکی از افسانه های آمریکا نوشته شده و در پایان برای بازی فکری بچه ها چند چیستان به آن افزوده شده است.