این اثر، روایتی پست مدرن از افسانه ای کهن به نام "زیبای خفته" است. این رمان، نه با شاه زاده خانم که با شاه زاده در بیرون قلعه آغاز می شود. او که با بیشه ای به ظاهر نفوذناپذیر، رو در رو می شود، "از آسانی کار در شگفت است". شاخه های پیش روی او "مانند پاهایی از هم باز می شوند"، خارها گل می شوند و "بر شمشیر آخته اش زنگاری نه از خون که از شبنم و گرد نشسته است. نویسنده در این رمان، استعاره را عریان و درون مایه ی جنسی آن را آشکار می سازد. در پایان کتاب، نوشته ای از "مایکل گارا" در تحلیل و بررسی این اثر به چاپ رسیده است. وی می گوید: "داستان آقای کوور، شامل قسمت هایی است که هر یک بین شاه زاده و شاه زاده خانم، در نوسان است. همین رمان را به صحنه ی تعقیب و گریز فیلم ها، شبیه می کند. هر یک از این قسمت ها، روایتی جدید از حکایت قدیمی را آشکار می سازد، زیرا هر چند عفریته ی پیر همیشه قصه ای متفاوت، تعریف می کند، این حکایت ها همیشه یک حکایت و آن سرگذشت شاه زاده خانم است...".