کتاب حاضر خاطرات چهارده نفر از رزمندگان جنگ ایران و عراق (13591367) است. «نخستین قربانی»، «حماسة 25 مجنون کربلایی لشکر 25 کربلا»، «نان خشکی برای دهان دوخته ام»، «من داوطلب آمدم»، «زود پرستو شو بیا» و «والمرها رحم ندارند» از عنوان های این خاطرات هستند. در خاطرة «زود پرستو شو بیا» آمده است: «ربیعی»، بسیجی پانزده ساله اهل ساری، با شور و اشتیاق راهی جبهه و با «سعید فاطمی» هم رزم می شود. ربیعی قصد دارد برای خواهر و مادرش هدیه ای بگیرد و نزد آن ها برگردد. در همین زمان دشمن محل آن ها را شناسایی کرده و به توپ می بندد. ناگهان پیکر ربیعی در مقابل چشمان دیگران با اصابت توپ دشمن متلاشی می شود و به هوا می رود. سعید فاطمی و هم رزمان با ناباوری فقط می توانند پاهای او را پیدا و به پشت خط منتقل کنند.