توی تمام دنیا فقط یک پسر هست که اسمش «فیزلبرت استامپ» است، فقط یکی! فیزلبرت توی سیرک کار می کند، توی همان سیرک هم زندگی می کند. هم بازی هایش آکروبات بازها هستند و دلقک ها. فیز هر شب روی صحنه نمایش اجرا می کند. فکرش را بکنید! هر شب سرش را فرو می کند توی دهان شیر. یک عالمه سرگرمی دیگر هم دارد. ولی چون غیر از او بچه ی دیگری توی سیرک نیست، کمی احساس تنهایی می کند. به خاطر همین تصمیم می گیرد عضو کتابخانه شود و کتاب بخواند. از همان موقع کلی دردسر برایش درست می شود. این داستان قصه ی یک پسر، یک کتاب، چند تا آدم بد و چند تا آدم خیلی شجاع است. با خواندن این داستان می فهمید که چقدر مهم است که شیرها دندان مصنوعی داشته باشند.