نخستین رمان مارکز، روایتی چند صدایی است با پایانی باز که گوشه چشمی به نمایشنامه "آنتیگونه" سوفوکلس دارد و در آن نویسند، ضمن افشای فساد اجتماعی به شکلی استعاری، به پیشواز برخی از پرسوناژها و مضامین کلیدی "صد سال تنهایی"رفته است، که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا و یورش ویرانگر «کمپانی موز» از آن جمله اند. کسی نیست به سرهنگ نامه بنویسد: شرح انتظار طولانی و پایداری سرسختانه یکی از پرسوناژ های فرعی "صد سال تنهایی" است که در نهایت جلوه ای اسطوره ای می یابد. وقایع نگاری مرگی اعلام شده: بر پایه رویدادی واقعی پدید آمده و، به برکت دیالکتیک باروری که خلاقیت ادبی گارسیا مارکز میان واقعیت و اسطوره ایجاد می کند، تا حد استعاره ای جهان شمول از وضعیت بشری ارتقا یافته.