این کتاب داستان دختری ثروتمند و جوان به نام ماهرخ را به تصویر می کشد، دختری که به دلیل شرایط مساعد مالی و موقعیت اجتماعی خوبش از سوی مردان بسیاری مورد توجه قرار می گیرد اما به تازگی دل در گرو کسی بسته که توجه چندانی به او ندارد. ماهرخ تا به حال هرچه را خواسته به دست آورده و این بار هم سامان را می خواهد، پسر جوانی که او را برای نخستین بار در یکی از مهمانی های شبانه ملاقات کرده و پس از آن نتوانسته فکرش را از سرش بیرون براند. ماهرخ هیچوقت به انتخاب شدن علاقه نداشته، او ترجیح می دهد مرد زندگی اش را خودش انتخاب کند و حالا که عشق به خانه دلش سر زده تمام توان خود را به کار می گیرد تا سامان را از آن خود کند.