ما اندیشمندان جامعه، چه در لباس روحانیت چه در کسوت دانشگاهی، هنوز تکلیف خودمان را با توسعه و تمدن سازی روشن نکرده ایم و دقیقا نمی دانیم تمدنی که می خواهیم بسازیم، بر کدام اندیشه ی اساسی تکیه کرده است یا اصلا برای توسعه به اندیشه ی خاصی نیاز است یا خیر؟ حتی در صورت پذیرش، چنین تمدنی برای ایجاد، رشد و شکوفایی، به چه اقداماتی نیاز دارد؟ و این تمدن در ارتباط با تمدن صنعتی جهان چه وضعی دارد؟ بدیهی است که در چنین شرایطی نتوانسته ایم مسئله را برای مردم خود نیز روشن کنیم و به جای آن، همچنان در بحث های محدود فنی و تکنیکی سرمایه، تخصص، رشد، اشتغال، تورم و امثال آن باقی مانده ایم؛ با این وصف، نتیجه ی جدی و ملموسی نیز حاصل نخواهد شد. تا زمانی که بحث توسعه و تمدن سازی حل وفصل و روشن نشود، نمی توانیم اقتصاد، اجتماع، سیاست و فرهنگ شکوفا داشته باشیم.