این کتاب داستان زنی را به تصویر می کشد که مسئولیت زندگی خود و دو فرزندش را به تنهایی برعهده گرفته است، آن هم نه با میل و رغبت قلبی بلکه به دلیل ترک شدن توسط پدر دوقلوها و این سرآغازی بود برای بی اعتمادی او به تمامی مردان، حسی که او را تحت تاثیر قرار داده و واهمه ای از عشق به جانش ریخته است، واهمه از دست دادن دلخوشی های کوچکی که بدون وجود هیچ مردی از آن برخوردار است. اما برادی به ناگاه سر راه او قرار می گیرد، مردی که او را به عشق فرا می خواند و کیسی را در معرض تصمیمی بسیار سخت قرار می دهد. این داستان از زبان کیسی و برادی روایت می شود و ماجرا را از زاویه دید این دو به نمایش می گذارد.