در روزگار قدیم وزیر مهربانی بود که از دارایی ها فقط یک رمة بزرگ گوسفند داشت. چوپان رمه، آدم درست کاری بود. روزی چوپان گوسفندها را به چرا برد، او خیلی خسته شده بود، زیر سایة چنار دراز کشید و به خواب رفت. هنگامی که بیدار شد، پری زیبایی را دید. پری زیبا فکر کرد، او پسر وزیر است؛ به همین دلیل سوار اسبش کرد. ولی وقتی متوجه شد، او چوپان است، با خودش گفت تقدیرم این است. آنها در جنگل کلبه ای ساختند و زندگی خود را آغاز کردند. روزی حاکم شهر، گلنازپری را دید و برای تصاحب او نقشه ای کشید و به شوهر گلنازپری گفت، باید به آن دنیا بروی و از پدر و مادرم خبر بیاوری. گلنازپری به شوهرش گفت: به سمت مغرب برو. در آن جنگل شش پری هست که هنگامی که آنها می خندند، شکوفه های بهشتی از دهانشان بیرون می آید. باید آنها را جمع کنیم و به حاکم بدهیم. حاکم هنگامی که شکوفه ها را دید، باور کرد، چوپان به بهشت رفته است و از او خواست تا او را نیز ببرد. چوپان مقداری چوب جمع آوری کرد و او را به قلة کوهی برد و چوب ها را آتش زد و حاکم بدجنس در آتش سوخت. کتاب حاضر شامل 29 داستان آموزنده برای دو گروه سنی «ج» و «د» است. عنوان های برخی از این داستان ها عبارت اند از: «شاه و خرس»، «گل و ماه» و «راز دختر آقا دیوه».