"بچه های قالیبافخانه" عنوان رمانی است به قلم "هوشنگ مرادی کرمانی" که در آن از درد و رنج کودکانی میگوید که دوران نونهالی و نوجوانی خود را با کار روی فرش و قالی در شرایط نامناسب و چالش برانگیزی میگذرانند. نخستین قصه از "بچه های قالیبافخانه" به قلم "هوشنگ مرادی کرمانی"، پیرامون زندگی یک پسربچه به نام "نمکو" است که از خانوادهای فقیر در یکی از روستاهای کرمان میآید. نمکو به دلیل فقر پدرش یدالله مجبور به کار در قالیبافی شده است. پدرش با کندن و فروش خار و خس بیابان امرار معاش مینمود اما در برابر ماموران ارباب روستا، اندک مالی را هم که در اختیار داشته، از دست میدهد. نمکو با یکی دیگر از "بچه های قالیبافخانه"، به نام "صفرو"، آشنا میشود که او هم در کارگاه قالیبافی مشغول به کار است و در مرارت و سختیهای زندگی، اوضاعش دست کمی از نمکو ندارد. این شرایط سخت، نمکو و صفرو را به هم نزدیک میکند و در جایی که دیگر سختی فراتر از تحمل و توان آنها میشود، فکر فرار به سر پسرها میزند. قصهی دوم نیز قصهی پسری به نام "رضو" است که از ظلم ارباب به تنگ آمده و فقر و گرسنگی و کار سخت، طاقتش را طاق کرده است. نویسنده از خاطرات دوران کودکی خود در سیرچ کرمان و روستاهای همجوار آن استفاده کرده تا این روایت تاثیرگذار را بنویسد و کتاب "بچه های قالیبافخانه" متشکل از دو خرده داستان است که بر اساس این تجربیات نوشته شده است. همین امر سبب شده تا مصائب و داغ و درد شخصیتهای داستان، حقیقیتر جلوه کند و نویسنده با بهرهگیری از عنصر حقیقت و تجربهی ملموس، نیازی به اغراق و بزرگنمایی اوضاع نداشته باشد.