مدارک و منابعی که برای تحقیق در دین و فرهنگ ایران قدیم در دست داریم، چنان گوناگون و ناهماهنگ و تأویل پذیرند که اگر پژوهنده ای در یکی از مراحل کار خود به برخی از آن ها بیش از اندازه ی شایسته تکیه کند و برخی دیگر را از نظر دور دارد، یا در توجیه و تأویل تعبیرات و مفاهیم پای بند قواعد زبان شناسی نباشد و از سیر و تحول معانی الفاظ بی خبر و به اصول «پدیده شناسی دین»بی اعتناء باشد، بی شک به گمراهی خواهد افتاد. از نمونه های بازگفتنی این گونه گمراهی ها، نظرات کاملا متناقضی است که دو تن از معروف ترین ایران شناسان این عصر، یعنی ه. س. نیبرگ [ نوبرگ ] و ا. ا. هرتسفلد درباره ی شخصیت و دین زرتشت ابراز داشته اند. نیبرگ، در کتابی به زبان سوئدی که ترجمه ی آلمانی آن به سال ۱۹۳۸ به نام دین های قدیم ایران انتشار یافت، زرتشت را طبیب و کاهنی دانسته است که در روزگارانی بسیار دور، در یکی از جوامع بدوی آسیای مرکزی، به حکم وراثت، پیشوایی دینی و اجرای آداب و مناسک خاص قبیله ی خود را برعهده داشته و بر سر گروهی از خاصان و پیروان خود به دفع ارواح زیانکار و ایجاد رابطه با عالم ارواح پاک مشغول بوده است. وصول به این عالم برتر، از راه رقص و سماع و خلسه و با نوشیدن موادی که از گیاهان نشئه آور به دست می آمده، میسر بوده است؛ و در آن حالات روان از تن جدا شده به روح اعظم کیهانی، که زرتشت آن را «وهومنه» می نامید، اتصال می یافت. زرتشت خود غالبا در این عوالم سیر می کرد و بسیاری از سرودهای خویش را در حال جذبه و بی خودی سروده است.