«ایزنشتین کارگردان سینما چهره ای است که تمام دنیا او را می شناسند. ایزنشتین نظریه پرداز مورد تحسین متفکرانی است که به سینما می اندیشند. می ماند ایزنشتین معلم. خیلی ها می دانند که او در انیستیتوی دولتی مسکو برنامه درسی رشته ی کارگردانی را طراحی و تدریس کرد، اما عده ی کمی به خاطر دارند که چقدر از عمرش در کلاس های آموزشی صرف شد.» این کتاب به قلم ولادیمیرنیژنی، یکی از شاگردان کلاس درس های کارگردانی ایزنشتین، در چهار فصل تنظیم شده و به شیوه ای مهندسی کارگردانی را آموزش می دهد. در هر فصل موضوعی مشخص آغاز می شود، به صورت جمعی مورد بحث قرار می گیرد و روند آموزشی تحقق می یابد. « درس های ایزنشتین نه تک گویی، که اساسا گفتگویی دوجانبه بود. این درس ها چیزهایی نبود که با حفظ کردن آموخته شود، یا مدرس قوانینی را در آن ها گنجانده باشد که باید پذیرفته شوند. این درس ها شکل تفحص به خود می گرفت. معلم و شاگردان با هم، دست به سفری مشترک برای کشف حقایق می زدند و وقتی به صورت منطقی حقایق می رسیدند، این حقایق بر ذهن دانشجویان حک می شد.» و چهار فصل این کتاب: 1- راه حل کارگردان (تجزیه و تحلیل «باباگوریو» اثر بالزاک) 2- میزانسن ( پایان داستان «سلطان سیاه» اثر وینگرادوف) 3- نمابندی ( بخشی از «داستان سیاه») 4- میزانشات ( قتل در داستان «جنایت و مکافات» اثر داستایفسکی») یو تکه ویچ، شاگرد دیگر ایزنشتین درباره اش می گوید: « او معلمی برجسته بود ... که دانش خویش را برای تربیت کارگردانان جدید به کار می گرفت. او هرگز بین فعالیت های عملی، نظری، آموزشی و کار خلاقه اش تمایزی قائل نبود.