در این رمان مدرسه نماد جامعه ای است که خشونت پدرسالاری بر آن سایه انداخته است. از این رو، زاویه ی دید اول شخص (راوی قهرمان داستان) سعی دارد که روایت داستان را از خاطره ی شخصی به وقایع جمعی و اجتماعی بدل کند. سایه ی پدر انتها ندارد، قهرمان داستان زمانی که در زیر سایه ی پدر است، خواب جهانی عاری از پدرسالاری و دور از خشونت را در سر می پروراند، اما گویی چنین جهانی وجود ندارد. او محکوم است زیر سایه ی پدر بماند، یا این که نقش پدر را بر عهده بگیرد. زمانی که حوادث رمان در آن رخ می دهند اواسط قرن گذشته ی میلادی است. اما زمانی که راوی در آن داستان را روایت می کند، از کودکی (زیر سایه ی پدر معلم) تا بزرگسالی (که خود پدر معلم می شود ) یک توالی زمانی جبری است که بیانگر این واقعیت است که او موجودی است محکوم به از سر گذراندن وقایع و تحولاتی مشقت بار در یک توالی زمانی محتوم که انتهای آن نقطه ی سرآغاز آن است.