جورج گیسینگ نویسنده انگلیسی سال ۱۸۵۷ در یورکشایر متولد شد و در سال ۱۹۰۳ در فرانسه مرد. کارگران در سپیده دم ، دوزخیان زمین و گرداب دیگر آثار معروف وی می باشند. گسینگ انزوای وحشتناک انسان مدرن را در داستان های خود وصف می کند و برای رهاندن انسان از این وضع به جستجوی قطعیت های از دست رفته می پردازد. وی به علم مدرن به منزله عامل اصلی ایجاد وضع رقت انگیز انسان مدرن می تازد و می گوید: من از علم می ترسم و از آن نفرت دارم و معتقدم که علم همواره دشمن بی رحم بشر خواهد بود، زیرا سادگی، آرامش زندگی و زیبایی جهان را از بین می برد و بربریت را در لباس تمدن باز می گرداند. بی شک در آینده جنگ هایی رخ خواهد داد. کسی چه می داند که چه وضع وحشتناکی در انتظار ماست. دست کم یک قرن و نیم است که تمدن به چنین وضع ناگواری گرفتار شده است.او منتقد سرسخت دموکراسی است و می گوید: خدا نکند آن قدر زنده بمانیم که ببینیم دموکراسی به همه قدرت های دلخواه خود دست یافته است. او معتقد است که دموکراسی، انسان ها را به شکل توده درمی آورد و انسان توده ای، موجودی تباه و شرور خواهد بود و یگانه راه گریز از ناروایی های تمدن مدرن پناه بردن به سنت هاست.