دولت به منزله ابزاری در خدمت تلاش هدفمند انسان برای تنظیم امر سیاسی، یکی از عظیم ترین دستاوردهای بشری و پرحضورترین واقعیت تجربه انسانی به شمار می رود که سرشت آن گویی با نیروها، قدرت ها و نهادها عجین شده است. بی شک گذر از دوران بی دولتی به عصر دولت های بزرگ، نقش تعیین کننده ای در شکل دهی تمدن انسانی و تحقق حقوق مدنی ایفا کرده است، آنسان که می توان گفت جوامع بشری بدون وجود دولت ها هرگز نمی توانستند منزلت امروزین را بیابند. گسترش روزافزون کارویژه های دولت، حاصل و پی آمد این نگاه بود. ولی به مرور و به موازات وسعت یابی حوزه و قلمرو دولت، نقش مداخله جویانه آن در زندگی انسان ها افزایش یافت و از این رو، این سو و آن سو نغمه های مخالفت با مداخله گرایی فزاینده دولت شدت گرفت و اندک اندک انسان ها خواهان تحدید دامنه اختیارات دولت در قبال توسیع نقش خود در زندگی شدند. این امر به تدریج معادله دولت بزرگ و جامعه کوچک را به نفع دولت کوچک و جامعه بزرگ برهم زد. با گسترده شدن حوزه جامعه و شناسایی دموکراسی به مثابه بهترین شکل حکومت انسانی، دولت های مدرن در پایان سده بیستم و در آغاز سده بیست ویکم شاهد گرایش کم تر به سوی تمرکز قدرت بودند. در این سال ها حتی سرسخت ترین طرفداران دولت های حمایت پیشه و پدرمآب نیز نتیجه کار دولت ها را مأیوس کننده خواندند. تا حدی که بعضی براین باورند، در عصر جهانی شدن شاهد افول و غروب دولت - ملت خواهیم بود.