نویسنده خود را همان قدر شهروند تهران می داند که شهروند فرهنگ، و این تابعیت دوگانه نه به اقتضای جایگاه های شغلی و مسئولیت هایی از این دست، که به اقتضای گرایش های شخصی پدید آمده است. و نگاه در هر دو مورد یکی است، همان گونه که فرهنگ را نمی توان جسم کتاب و فیلم و تابلوی نقاشی و خط دانست و همه ی این ها ذیل مفهومی واحد به هم پیوند می خورند که روح این فرهنگ است، شهر نیز کالبد افسرده و بی جان خانه ها و گذرها نیست، بلکه با روح شهر است که شهر جان می گیرد و این می شود که هست. در این نگاه کوشش بر این است که شهر نه کالبدی بی جان و نه روحی مجرد و بی کالبد، که پیوند میان این دو دیده و انگاشته شود. طبیعتا تجربه ی ملموس و واقعی مسائل شهری، ناشی از حضور ده ساله در شورای اسلامی شهر تهران، بهترین ماده ی خام در دسترس نگارنده برای نوشتن این یادداشت ها بوده اند.راه البته به روی آیندگان باز است تا بهتر ببینند و بهتر بنگارند. و هر چه امید هست به قدم های بعدی است.