جامعه ی گذشته ی ایران با شرایط ویژه ی ،خود، زیبایی شناسی خاص خود را داشت و ادبیات ویژه ی خود را می طلبید. اما آن ساختارها، بافتارها و رفتارهای اجتماعی ،پیشین امروزه دگرگون شده و در پی آن شرایط تازه ای پدید آمده است این شرایط ،تازه که بسیاری از نمودهای آن در بخشهای گوناگون جامعه پدیدار شده فرهنگ، هنر و ادبیات خاص خود را نیز به همراه آورده است. بیگمان هرگز با معیارها و ابزارهای سنجش گذشته نمی توان این پدیده های نو را به شایستگی بازشناخت. شعر گذشته ی فارسی عرصه ی تکرار مکرر تجربه هایی است که شاعر از پیشینیان خود فرا گرفته است و این تجربه ها در حوزه ی مفاهیم کلی و ازلی و ابدی محدود است. به قول نیما شعر قدیم ما سوبژکتیو است. یعنی با باطن و حالات باطنی سروکار دارد. در آن مناظر ظاهری نمونه ی فعل و انفعالی است که در باطن گوینده صورت گرفته، نمی خواهد چندان متوجه آن چیزهایی باشد که در خارج وجود دارد. جهت گیری عمومی شعر گذشته ی فارسی به سوی زبان و بیانی فاخر است و بسیاری از واژه ها و ساختهای زبانی را به جرم و رسمی غیر شاعرانه بودن به خود راه نمیدهد به همین دلیل، از بیان طبیعی و منطق معمول کلام فاصله گرفته است تنگنای وزن و قافیه نیز در افزایش زیادی دارد از قله های سرافراز و غرورآفرین شعر مهم این فاصله فارسی که بگذریم انبوه شاعران مقلد را میبینیم که یا درک شایسته ای از زمان خویش نداشته اند یا آنچه آن روز پنداشته اند، با شرایط امروز جامعه ی ما و با زیبایی شناسی معاصر سازگاری ندارد.