"ایپرل"، ضمیر خوان قدرتمندی است. او به کمک تان جی اش افکار و احساسات جانوران را می خواند و می شنود. ایپرل دنیا را از چشم آن ها می بیند. به زودی او با راهنمایی زنی مرموز به نام "ایزابل" برای یافتن تکه ی گمشده ی تان جی اش راهی سفری پرماجرا می شود. در این سفر "جاشوا" هم آن ها را همراهی می کند. جاشوا پسر بچه ای خجالتی است که می تواند مختصات جغرافیایی دقیق تمام مکان ها را از حفظ بگوید و فاصله شان را تخمین بزند. در آن سو "هورس" و "کلوئی" هم در پناهگاه قراول ها با پسری هم سن و سال خودشان به نام "براین" آشنا می شوند. بر این، ابزاربان تان جی اسرارآمیزی در اعماق وارن است. اما هیچ کدام این ماجراها به اندازه ی حقایق اسرارآمیزی که در پایان داستان برای کلوئی و هورس آشکار می شوند عجیب و رازآلود نیست و...