"علم و شبه علم" تالیفی است مشترک از دکتر "مهدی گلشنی"، دکتر "محمد جمالی" و دکتر "مرتضی خطیری" که یک بازنگری کلی را از این مفاهیم ارائه میکند. پوپر، در نخستین نیمه از قرن بیستم، علوم را به شکل علم، غیرعلم و شبه علم دستهبندی کرد و در حالی که اخلاق و فلسفه را از علوم تجربی جدا کرد، برای آنها جایگاه و منزلت قائل شد. فیزیکدانان، شیمیدانان و زیستشناسان، از سوی دیگر، استدلالهای پوپر را رد کردند، بدون اینکه در تحقیقات تجربی برای آرمانهای اخلاقی یا فلسفه، توجهی قائل شوند. اما با ورود فیلسوفان علم و تاملات برخی از نوابغ فیزیک و زیست شناسی در دومین نیمه از قرن بیستم، آشکار شد که علم از مفروضات فلسفی عام و معیارهای اخلاقی خالی نیست. یافته های آزمایشات نیستند که نظریه را کاملا قطعی میکنند و نظریات بدیل همواره میتوانند جهت توضیح مجموعهای از نتایج تجربی حاضر باشند. در حالی که دانش ما سریعتر از آنچه در طبیعت رخ میدهد، در حال رشد است، هرگز نمیتوانیم در علم ادعای تمامیت کنیم. اگرچه نمی توان مرز روشنی بین علم و آنچه که شبه علم نامیده می شود ایجاد کرد، اما محققان در برخی موضوعات مانند طالع بینی یا جادوگری به توافق رسیدهاند که این موارد شبه علم هستند. کتاب "علم و شبه علم" از دکتر "مهدی گلشنی"، دکتر "محمد جمالی" و دکتر "مرتضی خطیری" مقایسهای کمنظیر در این زمینه ارائه میدهد. در برخی از دیگر زمینهها مانند فلسفه و طب مکمل سنتی، به دلیل سوگیری یا سوء تفاهم، اختلاف نظر وجود دارد و اینان نیز گاهی شبه علم نامیده میشوند. از سوی دیگر، به نمونههایی که به وضوح با الزامات علمی تناسب ندارند، مانند نظریه چندجهانی، علم قطعی میگویند. با توجه به معیارهای بیان شده، نمی توان در مورد علمی بودن یک گزاره یا نظریه، اظهار نظر قطعی کرد، بلکه میتوان گفت علمی بودن، امری نسبی است و از شدت و ضف برخوردار است.