در این پژوهش، مولف بر آن است تا وجوه مشترک، سیاست های فکری و اندیشه های یونانی را با نظرگاه های عرفانی مولانا تطبیق دهد و اشتراک معانی و مفاهیم این دو را بازشناسد. به تصریح نگارنده: "به اعتقاد بسیاری پژوهشگران، اصل مهمی که صوفیه از حکمت نوافلاطونی اقتباس کرده، بسط داده و پرورده اند، عشق به خداست، همان گونه که در حکمت نوافلاطونی نیز، عشق و محبت از مراحل سیر و سلوک است و حالی است که از مشاهده ی جهان حقیقت به طالب و سالک، دست می دهد. به اعتقاد این اندیشه مندان، معتقدات نوافلاطونی از قبیل عشق به خدا، وحدت وجود، اتحاد عاقل و معقول، فیضان هستی و کائنات از مبدا اول و زندانی بودن مرغ روح در قفس تن و شوق بازگشت وی به موطن و مقر اصلی خوش و راهی که برای بازگشت و اتصال به مبدا اول باید پیمود، در تصوف، تاثیر عمیقی داشته است و عشق و محبت صوفیانه نیز بر اساس همین نظریه ی وحدت وجود "فلوطین" استوار است که می گوید: جمیع موجودات، فیضان و تراوشی است که از مبدا احدیت و عالم کائنات صادر شده است و بدو باز خواهد گشت".