والش در مقدمه ای کوتاه، از حضور خداوند در زندگی و لحظاتی که خود را بر انسان آشکار می سازد، سخن گفته است. او با این باور که پرسش از وجود خداوند، پرسشی متعلق به همهٔ اعصار است، خاطرنشان می سازد که کافی ست انسان آغوش خود را به روی خداوند باز کند تا نه فقط خداوند او را در آغوش مهر و لطف بی کران خود جای دهد، بلکه پیش از او، با آغوشی گشوده و پرمهر در انتظارش است. نگارنده در سرتاسر این کتاب، نامه های خوانندگان خود را در مورد لحظه های معجزه آسای نمود خدا در لحظه های خاص با قلم گیرای خود بازنویسی کرده و با زیرکی، نکاتی مهم را در هر بخش با خواننده در میان گذاشته است. این لحظه های معجزه آسا، با توجه به موضوع، در بیست و یک بخش مختلف روایت شده اند و چنان جذاب و در دسترس است که خواننده می تواند چنین لحظاتی را در زندگی خود نیز به یاد آورد.