به سبد افزوده شد

مشاهده سبد خرید

کتاب شبی که سحر نداشت Shabi Ke Sahar Nadasht

ناشر: اشراقی

گروه بندی: ادبیات داستانی

145,000 تومان
101,500تومان
30 %
افزودن به سبد خرید
  • قطع: رقعی
  • نوع جلد: شومیز
  • تعداد صفحه: 744
  • شابک: 9786007505267
  • نوبت چاپ: 6
  • سال چاپ : 1399
  • کد محصول: 40302
  • بازدید: 375 بار
  • تاریخ آپدیت: ۱۴ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۰۰:۰۵

معرفی کتاب شبی که سحر نداشت

من سیاه بودم... یک سیاہ حلقه به گوش که هرگز طعم شیرین آزادی را نچشیده بود و بس... اما چه می شود کرد که سرنوشت من همانا اسارت بود و بس... روزی که از قید غلامی ارباب آزاد شدم، عطر دلفریب عشق به مشامم خورد و همان روز همان جا اسیر و دربند یک جفت چشم به شدت زیبای سبز مثل مروارید شدم... آری سرنوشت من اسارت بود و بس، اما چه اسارت شیرینی بود در میان حلقه های طلایی موهای تو ای مو طلایی من... قزل قیز من... اما دریغ و درد که سرنوشت غارتگر بی رحم، حسودان را مجال داد تا در کار شیرین ترین اسارت دنیا توطئه کنند و تو را ای _بهترین_ از من دور کنند و مرا از شیراز سراپا عشق... اکنون بدون تو ببری بودم رها شده در صحراهای سوزان که با همه ی آزادی اش، باز دربند تو بود _ای بهترین_ و فقط من می دانستم چه بر روزهای طولانی تو میگذرد و فقط تو میدانستی چرا شب های من سحر ندارد... سال ها بدون توو بدون شب هایی که به صبح می رسیدند گذشت و سرانجام لحظه ی دیدار رسید ... در اوج دلشکستگی و پیری، در شیراز سراپا خون، در تلخ ترین لحظه های یک مرد... تو را دیدم و تو _ای بهترین_ خنجری سرد در سینه ی گداخته ام فرو کردی و داستان تلخ اسارات مرا پایان دادی... من سیاه بودم و سیاه بخت....