در کتاب «ای کاش بینی من هم سبز بود» می خوانیم، پانچلو با خودش فکر کرد داشتن بینی سبز او را سریع تر، باهوش تر یا قوی تر نمی کند، بلکه فقط او را شبیه بقیه ی مردم دهکده می کند. چطور ممکن است کسی بخواهد بینی اش را رنگ کند، در حالی که ایلای (سازنده ی آدم چوبی ها) آن ها را به دلیلی خاصی، متفاوت از یکدیگر ساخته است. اما زمانی رسید که پانچلو دیگر به دیدن ایلای نمی رفت و کم کم بینی رنگ شده چندان به نظرش احمقانه نمی آمد. چون بینی رنگ شده او را شبیه دیگر ومی کی ها می کرد. پانچلو در آن زمان، بیشتر از هر زمان دیگری، نیاز داشت صدای سازنده اش را بشنود که می گفت: «من در هر شرایطی تو را دوست دارم و همیشه به تو کمک خواهم کرد تا به همان شکلی برگردی که تو را ساخته بودم.» ما هم درست شبیه پانچلو، گاهی می خواهیم همرنگ جماعت شویم تا در جامعه مقبول باشیم. این نیاز ما را مجبور می کند خودمان را به شکل دیگران درآوریم، شبیه آ ن ها رفتار کنیم و تصور کنیم اگر این طور نباشیم، از طرف جامعه طرد خواهیم شد!