در هر دوره ای، گاه برای بیان دردها و مشکلات فردی اجتماعی یا سیاسی از نمادهایی استفاده می شود که این نمادها بار حرفها و دردهای گفته نشده را بر دوش می کشند. بعضی از این نمادها معنایی عام و مشترک دارند- مثل بهار که نماد سرسبزی ،شکوفایی و حیات است و زمستان که نماد سکوت ،سکون و خفقان است- و بعضی دیگر معنایی مربوط به دوره ای از حیات سیاسی و اجتماعی د رجامعه ای خاص دارند.در کتاب حاضر نویسنده با پیوند زندگی فردی و اجتماعی با طبیعت، رنگ فصلها را آینه بیان دردها و غمهای مختلف کرده است و از زبان یک نوجوان می خواهد خبر آمدن فصلها را به مردم بدهد تا دگرگونی زمان را در نگاه و تلاش خود جستجو کنند، نه در لا بلای سطور فرسوده روزنامه های تکراری . نویسنده با نگاهی دوراندیش و امیدوار، در باغ خواب و رویاهای نسل آینده به استقبال شکوفایی شقایق می رود و به کمک نقاشیهای متناسب و زیبا حرف خود را به چشم و گو ش خوانندگان می رساند.