سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی کتابی است که در سال 1968 توسط ساموئل پی هانتینگتون نوشته شده است و به تغییرات در نظام های سیاسی و نهادهای سیاسی می پردازد. هانتینگتون نظریههای رایج و خوشبینانهتر مدرنیزاسیون را رد کرده و استدلال می کند که نظم و ثبات به خودی خود اهدافی حیاتی در کشورهای در حال توسعه هستند. همانطور که فرانسیس فوکویاما بیان کرد، هانتینگتون استدلال می کند که زوال سیاسی "حداقل به اندازه توسعه سیاسی محتمل است" و نه توسعه اقتصادی و نه اجتماعی نمی تواند بدون نظم سیاسی ادامه یابد. هانتینگتون استدلال می کند که تغییرات ناشی از تنش های درون نظام سیاسی و اجتماعی است و نظریه مدرنیزاسیون را مورد انتقاد قرار می دهد و معتقد است که استدلال آن برای تغییر و توسعه اقتصادی که عوامل اصلی ایجاد سیستم های سیاسی باثبات و دموکراتیک هستند ناقص است. وی با تمرکز بر عوامل دیگری مانند شهرنشینی، افزایش سواد، بسیج اجتماعی و رشد اقتصادی، تاکید می کند که این عوامل ارتباط قابل توجهی با توسعه سیاسی ندارند. در واقع بخش عمده ای از استدلال او این است که این فرآیندها مرتبط اما متمایز هستند. وجود (یا فقدان) سامان را نباید با موضوع نوع آن نظم (چه در سطح سیاسی - دموکراتیک، اقتدارگرا، و چه در سطح اقتصادی - سوسیالیستی، بازار آزاد و غیره) اشتباه گرفت، در حالی که مدرنیته برابر با ثبات است. نوسازی در واقع به دلیل شهرنشینی، افزایش توقعات به دلیل سواد، آموزش و گسترش رسانه ها و غیره عامل بی ثباتی است. با توجه به اتحاد جماهیر شوروی دهه 1960، او ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی را «به یک اندازه عالی» به دلیل کنترل های قوی تحمیل شده توسط شوروی می دانست.